عشق مامانی وبابایی امروزواس اولین بارخودش بتنهایی نشست.23فروردین
بدون عنوان
آرنیکا جون مامانی توامروزهفت ماه وبیست وشش روزته،گل ناز مامان بنا به دلایلی من نتونستم وبلاگتو زودراه بندازم ولی حالا که جوجوی مامانی وب داره قول میدم زودزود بیام وخاطراتتوبنویسم البته اگه خانووم خانوما اجازه بدن چون عشقم خیلی مامانی هستی نمیذاری تکون بخورم ت وباکدام الفبا آغاز شدی پاره تنم،به نگاه معصومت قسم چشمانت را بوسه باران میکنم ، نگاه کن دست کوچکت در دستان ماست زیبای کوچک مانترس از هیچ چیز نترس قلب ما وذره ذره وجودمان ازان آرامش توست ببین من میم هستم وآن سرو بلند ب وتوآهنگی هستی که نت نواختن مایی ...
نویسنده :
مامان آرنیکا
21:09
اولین سیزده بدر من در ساحل گیسوم ،سیزده همگی بدرررر
عروسی عمه جون،(اولین عروسی که بعدبدنیا اومدنم رفتم)7فروردین 1393
اینم عکس ده روزگی آرنیکا کوچولو
بدون عنوان
سلام به همه نی نی کوچواوها و ادم بزرگا من آرنیکا هستم و این هم وبلاگ شخصی من است. چون هنوز مدرسه نرفتم، مدیریت وبلاگ خودم رو دادم به مامانم. حالا امروز هم مهمون داریم بیشتر از این نمی تونم چیزی بنویسم فقط یک عکس براتون می ذارم که ببینید. بعدا با شما بیشتر صحبت می کنم. ...
نویسنده :
مامان آرنیکا
14:18